آیا در عصر دیجیتال تئاتر همچنان می تواند پاسخگوی دغدغه های مردم این عصر باشد؟
در مقاله ای با عنوان آیا در عصر دیجیتال، نمایش همچنان موضوعیت خواهد داشت؟ هنرمندان برجسته تئاتر (بازیگران، کارگردانان، تهیهکنندگان و…) به جست و جوی پاسخ این سئوال پرداختند که در مقاله ای به قلم دکتر کریگ لمبرت، معاون سردبیر مجلهی هاروارد منتشر شده است. این مقاله توسط گروه تئاتر اگزیت ترجمه و در اختیار هنرآنلاین قرار گرفته است. بخش دوم این مقاله را در اینجا می خوانید: ...
شهربازی با نورپردازی صحنهای
جان لیتگو میگوید: "برادوی امروز بسیار عجیب شده است. درست مانند شهربازی تئاتری!" در این صورت، کاری موفق و بلندمدت در مرکز شهر بوده است. شوهایی که در "برادوی" به صحنه میآیند-عملاً تعداد مشخصی از تئاترها در میدان تایم و اطراف آن- از نظر مالی قویاً موفق هستند. بر اساس آمار لیگ برادوی مجموع درآمد گیشه در سال حدود یک میلیارد دلار است، به علاوه ۱ میلیارد دلار که از تئاترهایی که به عنوان بخشی از تور خود در آنجا اجرا میکنند گرفته میشود، که به گفته تام مک گارت رئیس کیبرند اینترتینمنت، "در کسب و کار رسانه چندان زیاد نیست." شرکت او یکی از تهیهکنندگان اصلی تئاتر زنده از جمله نمایشهای برادوی و نیز تورهای اجرای تئاتر است. (گیشه سینماها در آمریکا و کانادا در سال ۲۰۱۰، ۱۰/۶ میلیارد دلار بوده است.) وی میافزاید: "اما با این حال در اوج ریاضت اقتصادی اخیر، برادوی یک سال بیسابقه و رکورددار داشته است."
نزدیک به نیمی از شوهای برادوی نمایش عادی هستند، اما نمایشهای موزیکال، هم از نظر مخاطب و هم درآمد غالب هستند. تئاترهای برادوی بخش عمدهی مخاطبان خود (۶۲٪) را از میان گردشگران جذب میکند، که نزدیک به دو سوم آنها درآمدی بالای ۷۵ هزار دلار در سال دارند و ۶۶٪ آنها زن هستند. (بالاتر از ۵۵٪ درصد در سال ۱۹۸۰) این بخش همچنان سودآور است، با وجود اینکه از هر ۸ تولید جدید، تنها یکی موفق میشود. با این وجود که سرمایهگذاری مطمئنی نیست، اما یک کار پرفروش میتواند سرمایه تولید را در سال ۸۰ به ۱ بازگرداند. همچنین حمایتکنندگان از بازتولید یکی از شوهای مشهور توانستهاند حدوداً ۲۰ به ۱ از سرمایه اولیه کسب درآمد کنند، در حالیکه اثر نیز همچنان روی صحنه و در حال فروش است.
مکگارت میگوید: "برادوی کسبوکاری پرهزینه است. جریان اصلی است-برای اینکه تجربی باشد ساخته نشده است، همچنان که استودیوهای فیلمسازی وقتی به عنوان فیلمساز مستقل عمل میکنند، همان تولیدات همیشگی خود را نمیسازند." اما به گفته او تفاوت اصلی تئاتر با سینما این است که "میتوان یک فیلم را بر روی هزار پرده یا پنجهزار پرده اکران کرد، اما یک شوی برادوی محدود به ظرفیتهای تئاتر است- حتی با وجود اینکه اجراها میتوانند زمان مشخصی برای پایان نداشته باشند، اما قرار نیست صندلیهای جدید در سالنها سبز شود."
با وجود تمام ریسکها، برای کسی که سرمایه بلااستفاده دارد و تئاتر را هم دوست دارد، "فرشته" شدن میتواند بسیار هیجانانگیز باشد. میتوانید بخشی از سهام یک تئاتر موزیکال را خریداری کنید، مثلاً فقط ۲۵ هزار دلار، و به این ترتیب میتوانید یک زندگی تئاتری داشته باشید. این به این معنی است که به تمام گزینشها، کارگاهها، اجراهای آزمایشی، افتتاحیهها و مهمانیهای سرمایهگذاران تمام نمایشهای برادوی دعوت خواهید شد. به گفته مکگارت: "شما میتوانید آهنگساز را به خانه خود بیاورید تا موسیقی را بر روی پیانو خانهتان بنوازد. در مقایسه با مثلاً عضو شدن در باشگاه گلف، خیلی بیشتر میشود تفریح کرد."
ماجراجویی با تماشاچیان
دیان پائولوس مدیر هنری تئاتر رپرتوار آمریکا میگوید: "سندرمی در حرفه ما وجود دارد که تماشاچی و خصوصاً جوانترها به خاطرش مورد سرزنش واقع میشوند. آنها دیگر نمیخواهند به تئاتر بروند، چرا؟ چون تمرکز حواس ندارند. ترجیح میدهند کنترل به دست خودشان باشد، با همان دستگاههای کوچک در دستانشان. گزینههای تفریحی بسیار زیاد است. فرهنگ ما دارد به بیراهه میرود. این همیشه به نظرم تضعیفکننده بوده است، چرا که جایی برای تغییر باقی نمیگذارد. ما باید این تحلیل را برگردانیم و بگوییم: شاید تقصیر ماست. شاید تقصیر دستاندرکاران هنر است. نه فقط نویسندگان و بازیگران، بلکه تمام سیستم- شاید میبایست در بازگرداندن تماشاچی به تئاتر بهتر عمل کنیم. آیا تماشاچیان رفتهاند؟ بله. آیا عادت آمدن به تئاتر را در خود نپروراندهاند؟ بله. آیا تقصیر آنهاست؟ خیر!
پائولوس از نخستین فصلی که برای تئاتر رپرتوار آمریکا در سال ۲۰۰۹ برنامهریزی کرد، دعوت به تئاتر را به روز کرد. او بریدهای تیزر مانند از "نمایش الاغ"، الهام گرفته از "رویای نیمهشب تابستان" (بدون حتی کلمهای از شکسپیر) ساخت که در اطراف تماشاچیان با شرکت رقصندههای و آهنگهایی که توسط بازیگران خوانده میشد، به صورت زنده به اجرا درمیآمد. نمایش "الاغ"، نمایشی موفق که اجرایی بلندمدت در نیویورک داشت، برای اولین در همانجا توسط پائولوس و همسرش رندی واینر (تهیهکننده) به روی صحنه رفت و پس از آن در کمبریج، همچنان تماشاچیان را دستهدسته به تئاتر "زیرو-اَرو" تئاتر رپرتوار آمریکا میکشاند؛ جاییکه امروز نامش را به نام شخصیت اصلی نمایش، آبرون تغییر داده و تبدیل به کلوب شبانه تئاتر شده است.
پائولوس میگوید: "ما میبایست محدوده معنای تئاتر را گسترش دهیم. اگر شو به جای ساعت ۸ شب، نیمهشب شروع شود چه میشود؟ اگر مدت زمانش ۱۰ دقیقه باشد چه؟ یا یک ساعت باشد؟ اگر قبل از شروع اجرا ۴۵ دقیقه برقصید چه؟ جایی را بسازید که قوانین را درهم میشکند. آبرون امروز به گروه جدیدی از مخاطبان دست پیدا کرده است: مخاطبانی جوانتر و زیر ۳۰ سال. تماشاچیان آنهایی نیستند که به تئاتر میروند. آنها میخواهند در حضور دیگران باشند، معاشرت کنند؛ آنها به این تخلیه احتیاج دارند- که تئاتر میتواند آن را برایشان فراهم کند، چیزی مثل فستیوالهای قرن پنجم آتن، یا ماشپیتِ تئاتر شکسپیر گلوب. (ت.م: ماشپیت قسمتی از محل اجرای کنسرت راک است که جلوی سن قرار دارد و مردم در آن با موسیقی راک میرقصند) تئاتر باید جایی باشد که احساس کنید: من باید آن را تجربه کنم. نه اینکه فقط آن را بخوانید یا ببینید. مردم تشنهی تجربه هستند- آنها جان میدهند برای تجربه کردن.
تئاتر آینده تئاتری خواهد بود که فعالانه مخاطبان خود را درگیر میسازد و احتمالاً نه تنها دیوار چهارم را، که سه دیوار دیگر را نیز خواهد شکست. به عنوان مثال، به تازگى در تئاترى از نیویورك به نام "شهر ما"، تماشاچیان عملاً خود را جزئى از بازیگران یافتند. در بوستون، پروژه بازیگران شكسپیر -كه توسط بنجامین اِوِت (فارغالتحصیل موسسهی تئاتر رپرتوار آمریکا) در سال ٨٦ پایه گذارى شد- شكسپیر را در مكانهایى غیر معمول مانند فروشگاهها و كلیساها اجرا كرد و عملاً شكسپیر را به كوچه و خیابان برد. بیل راچ نیز در گذشته تئاتر کورنر اِستون را که تئاتر جامعهمحور را گسترش میداد به همراه دیگران پایهگذاری کرد و برداشتهایی از نمایشهای کلاسیک را در شهرهای کوچک و محلات تولید میکرد.
جک مگان، مدیر اداره هنر در هاروارد میگوید: "خلاصه مطلب، کار در محیطهای کوچکتر میتواند جذابتر باشد، چرا که دیگر مجبور نیستید میلیونها دلار بودجهی سرمایهگذاری شده را از طریق گیشه بازگردانید و میتوانید با ۴۰ یا ۵۰ هزار دلار تمام هزینههای کار را پوشش دهید. هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد، تهیه کننده نیز مجبور است بیشتر به تعداد تماشاچی فکر کند و در نتیجه بیشتر نظر خود را به افراد خلاق تحمیل خواهد کرد."
تئوری آموزش تئاتری
رابرت بروستاین میگوید: "اگر کودکان در معرض هنر و موسیقی قرار نگیرند، نه هنرمند بار خواهند آمد نه تماشاچی." از آنجاییکه سیستم آموزشی، موتور اولیه پرورش نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و دیگر دستاندرکاران موفق تئاتر است، بروستاین گله میکند که:"دورههای آموزشی هنر و فرهنگ در مدارس ابتدایی در دسترس نیست، چرا که بودجهها کاهش پیدا میکند و اولین قدم مدارس پس از کاهش بودجه، اخراج معلم موسیقی است."
تئاتر شکسپیر و شرکا در لنوکس با بردن تئاتر به مدارس محلی، عمیقاً با جامعه اطرافش پیوند خورده است. برنامه آنها که تقریباً شامل تمامی دبیرستانهای بخش برکشایر و همچنین بسیاری از مدارس ابتدایی و راهنمایی میشود، در طول سال بیش از ۴۰هزار دانشآموز و معلم را تحت پوشش اجراها، کارگاهها و کارآموزی قرار میدهند. از زمان آغاز فعالیتش در سال ۱۹۷۸، در کنار خود آنسامبل، نزدیک به یک میلیون شرکتکننده داشته است.
تینا پکر میگوید: "کار ما در مدارس به اندازه تولیدات تئاتریمان اهمیت دارد. هر زمانی که به دبیرستانی میرویم، برای شرکت در هر یک از نمایشهای شکسپیر معمولاً بین ۳۰ تا ۵۰ داوطلب داریم. آنها ابتدا نمایش را در مدرسه خودشان اجرا میکنند و سپس در فستیوال پاییزیمان چهار روز اجرای دبیرستانی بدون وقفه شکسپیر برای یکدیگر اجرا میکنند. هر کسی که داوطلب میشود و برای مصاحبه میآید، به شیوهای به کار گرفته میشود، و بیشتر بچهها سه سال تمام در برنامه شکسپیر شرکت میکنند. آنها بسیار مشتاقاند، چرا که این جایی است که میتوانند آزادانه صحبت کنند میتوانند احساساتشان را بروز دهند. ما میدانیم که این جامعه را میسازد: ما میبینیم بچههایی که این کار را انجام میدهند، چطور عمیقاً به هم وابسته میشوند."
در همین حال، در دهههای اخیر، انفجار سرگرمیها در فرهنگ عامه، هنجارهای فرهنگ جوانان را تغییر داده و موقعیت تئاتریها را ارتقا داده است. تام مکگارت میگوید: "شرایط دیگر مانند ۳۰ یا ۴۰ سال پیش نیست که تئاتری بودن یک انگ باشد. امروزه توانایی خواندن، رقصیدن و بازیگری در سطح بالا یک افتخار است و این مردم را تشویق میکند که به آن بپردازند." به دنبال بالا رفتن کیفیت برنامههای آموزش تئاتر در سطح مدارس متوسطه و دانشگاهها، تولیدات تئاتری به گفتهی مکگارت در بالاترین سطح خود در همهی دورانها قرار دارد. او معتقد است که علیرغم چالشهای اقتصادی بر سر راه تئاتر حرفهای، از نظر تعداد و تنوع تولیدات و نیز کیفیت کار بازیگران، کارگردانان و طراحان در همهی سطوح، تئاتر در عصر طلایی خود به سر میبرد.
جک مگان میگوید: "در هاروارد دانشجویان در سال بین ۴۰ تا ۶۰ نمایش به روی صحنه میبرند که هر یک بین ۴ تا ۸ شب اجرا میشود." بروستاین اشاره میکند که امکانات درونبرنامهای برای تئاتر به طور چشمگیری از زمان ورود او (به هاروارد) در سال ۱۹۷۹ افزایش یافتهاند. او به یاد میآورد: "زمانی بود که حتی یک واحد درسی تئاتر هم وجود نداشت، جز کلاس نمایشنامهنویسی ویلیام آلفرد (استاد دانشگاه و نمایشنامهنویس انگلیسی). تئاتر رپرتوار آمریکا ۱۲ دوره آموزشی مطالعات تئاتر معرفی کرد که کمیته هنرهای نمایشی آن را تصویب کرد، اما زمزمههایی به گوش میرسید. برخی از اعضا شروع کردند به درخواست مبنی بر اینکه معلمان بازیگری و کارگردانی ما میبایست مدارک تحصیلی بالا و نشریات علمی آکادمیک داشته باشند. آکادمیک شدن مرگ غریزه خلاق است. اما دانشگاهیان خلاق میدانند که نمیتوان محدودیتهای آکادمیک را بر افراد خلاق نیز اعمال کرد.
هاروارد یکی از معدود کالجهای بزرگ است که مرکز هنرهای نمایشی ندارد. پیتر سلارس در جلسه گفتگویی در تئاتر رپرتوار آمریکا با موضوع اپرای "نیکسون در چین" که برای اولین بار توسط وی کارگردانی شده و به روی صحنه رفته بود- عنوان کرد:"من به هاروارد آمدم چون هیچ دپارتمان تئاتری نداشتند؛ دانشگاههای زیادی وجود ندارند که از چنین امتیازی برخوردار باشند. تئاتر چیزی است که اصلاً داخل دپارتمان نمیگنجد. من عاشق این هستم که هنرمندان اینجا مجبور میشوند که خودشان راهشان را پیدا کنند. با این وجود، کمیته هنرهای نمایشی با ریاست مارتین پوچنر استاد تئاتر و ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی از وین، در حال ایجاد مرکز تئاتر (به پیشنهاد کارگروه هنر که در سال ۲۰۰۷ توسط پرزیدنت دروفاست به کار گرفته شد) برای تقویت -و نه تحمیل و جایگزینی- اجراهای زندهی فوق برنامه است.
این خبر خوشی برای بیل راچ است. او میگوید: "من در برخی از برنامههای بسیار منسجم تئاتر تدریس کردهام و از کار کم دانشجویان وحشتزده بودم، از اینکه چقدر فرصت بازیگری و کاگردانی و تمرین حرفه برایشان کم بود. من در هاروارد ۲۶ نمایش در هر گوشه از دانشگاه کارگردانی کردم، از زیرزمین خوابگاه، تا پلههای وایدنر."
داستانهایی که به نمایش درمیآیند
بیل راچ میگوید: "انسانهایی در یک اتاق، در حال خلق و تجربه یک داستان در کنار هم- این از بین نخواهد رفت. حتی امروز به گونهای عطش بیشتری هم برای آن وجود دارد." تینا پکر با او موافق است: "تنها از راه جمع شدن انسانها دور هم است. همان کاری که تئاتر میکند، که میتوان انسانیت را واقعاً حس کرد. حسی قوی، درونی و محسوس یک حس جمعی. آن را نمیتوان در فیسبوک احساس کرد، نمیتوان در تلویزیون آن را جست، و حقیقت را نیز در هیچ یک از اینها نمیتوان یافت."
او ادامه میدهد: "یونانیها، همه را در یک جا جمع میکردند، در دوران الیزابت هم اینچنین بود، درحالیکه بازیگران با مخاطبی حرف میزدند که گوش میکرد، نه این که نگاه کند. تغییر شکل صحنه تئاتر و به وجود آمدن قاب صحنه، تماشاچیان را از بازیگران جدا کرد و قابی یا پنجرهای را به وجود آورد که نمایش از داخل آن دیده شود. حال ما به جایی رسیدهایم که تماشاچیان و بازیگران حتی با هم در یک اتاق هم نیستند. اما پرسیدن سوال با هم- این چیزی است که اجتماع را میسازد. به عنوان یک بازیگر، وقتی که موفق هستید، آن را در بدنتان احساس میکنید، احساس میکنید که دارید به آن میرسید. تصویری درونی از نقش کسی که بازی میکنید دارید؛ که یک کل منسجم میسازد. آن را از طریق واکنش مخاطبانی که آن را درک کردهاند نیز احساس میکنید."
چنین تجربهای نمیتواند با هیچچیزی که بر صفحهی تصویر، به شکل سهبعدی یا حتی متعامل دیده میشود، جایگزین شود. تئاتر مطمئناً در آینده زنده خواهد ماند- تنها سوال این است که چه شکلی خواهد داشت؟ عطش برای داستانسرایی زنده، برای تجربه مشترک بازیگر و تماشاچی، ممکن است حتی افزایش یابد؛ اگر، و وقتی، که مردم از بستههای بینقص تدوینشده و جلاخورده و پرزرقوبرق تلویزیون و تولیدات سینمایی خسته شوند. لیتگو میگوید: "در تئاتر نوعی ظرافت شکننده وجود دارد، چرا که هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. نوعی هیجان نفسگیر در تئاتر نهفته است."
هنرمندی که نبض فرهنگ و هنر مردمِ کوچه و بازار بود/ مرتضی احمدی از نگاه اهالی تئاتر و سینما
هنرمندان تئاتر و سینما، مرتضی احمدی را نبض فرهنگ و هنر مردم کوچه و بازار معرفی کردند، هنرمندی که هیچگاه مانند او نخواهیم داشت...
به گزارش سایت ایران تئاتر، کمتر کسی است که با هنر مرتضی احمدی آشنا نبوده و یکی از نقشهای ماندگار او را در گوشه ذهنش حک نداشته باشد. این هنرمند پیشکسوت، یکشبه ۳۰ آذرماه بعد از ۹۰ سال زندگی سرشار از هنر و پژوهش، دار فانی را وداع گفت. در این راستا، سایت ایران تئاتر با چند نفر از هنرمندان تئاتر و سینما به گفتوگو نشسته است.
داریوش اسدزاده: دیگرفردی همانند او نخواهیم داشت
داریوش اسدزاده از همکاران و دوستان قدیمی مرتضی احمدی با اظهار تاسف به مناسبت درگذشت این هنرمند عنوان کرد: «او یکی از قدیمیترین هنرمندان تئاتر، سینما و تلویزیون بود که با داشتنن ۹۰ سال سن توانست تاثیرات فراوانی را در عرصههای متفاوت هنری بگذارد.»
او در گفتوگو با سایت ایران تئاتر افزود: «ما رفاقتی بسیار قدیمی با یکدیگر داشتیم و روزهای بسیار خوبی را با یکدیگر گذراندیم. من 20 روز پیش در منزل این هنرمند بودم و او از وضعیت مساعدی برخوردار بود. از شنیدن این خبر بسیار متاسف شدم و برای او از خداوند طلب آمرزش میکنم. ما دیگر فردی همانند او نخواهیم داشت. او هنرمندی بود که در همه عرصهها به خوبی کار کرد و آثار قابل توجهی را از خود به یادگار گذاشت.»
مهدی فخیم زاده: مرتضی احمدی، انسانی برجسته بود
مهدی فخیمزاده، بازیگر و کارگردان سینمای ایران هم درباره مرتضی احمدی گفت: «با مرتضی احمدیسالها دوست و همکار بودم. همیشه به ایشان ارادت خاصی داشتم، چرا که مرد بزرگی بود؛ نه فقط هنرمندی برجسته که انسانی برجسته بود.»
او در گفتوگو با سایت ایران تئاتر ادامه داد: «مرتضی احمدی، اطلاعات و قریحه و تبحر زیادی در زمینه لهجه تهرانی داشت و حتی کتابهایی در این زمینه چاپ کرد. او به عنوان یک بازیگر، بیان بسیار درست و خوبی هم داشت که از سابقه پیشپردهخوانیاش ریشه میگرفت. فقدان ایشان ضایعه بزرگی است و به همه هنر دوستان تسلیت میگویم.»
داود فتحعلی بیگی: به عنوان هنرمندی مردمی و نیک نفس در یادها میماند
داود فتحعلیبیگی، رئیس کانون نمایشهای آئینی سنتی، مرتضی احمدی را هنرمندی تمام عیار دانست و گفت: «او یکی از هنرپیشههای برجسته و خاطره ساز است که همیشه با صدایش در هر ذهنی به یاد خواهد ماند.»
او ادامه داد: «احمدی در مقام یک مولف و نویسنده، از نثر شیوا و دوست داشتنی برخوردار بود که در کتابهایش به خوبی قابل مشاهده است. او خدمات شایان توجهی به فرهنگ عامه کرد که ماندگار کردن بخشی از فرهنگ نمایشهای شادی آور، تصنیفها و موسیقی سنتی ایرانی از جمله آنهاست. از جمله کتابهای قابل توجه این نویسنده «کهنههای همیشه نو» است.»
این بازیگر و پژوهشگر در پایان گفتوگویش با سایت ایران تئاتر یادآور شد: «کارهای هنری و تالیفیمرتضی احمدی هیچگاه فراموش نخواهد شد. او همیشه به عنوان هنرمندی مردمی، دوست داشنتی و نیک نفس در یادها میماند.»
بهروز بقایی: مرتضی احمدی، میراثی گرانبها از خود به یادگار گذاشت
بهروز بقایی، بازیگر، کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی که در اثر تلویزیونی «نوعی دیگر» با مرتضی احمدیهمکاری کرده بود، مرگ این هنرمند پیشکسوت را ضایعهای بزرگی خواند. او به خبرنگار سایت ایران تئاتر گفت: «مرتضی احمدی، در دوره خودش هنرمندی نوآور و بزرگ بود. دستگاه بیات تهران را در موسیقی او باب کرد و تا قبل از او کسی این کار را نکرده بود.»
او افزود: «در کنار هنرش، او همیشه با خندهای که بر لب داشت و چهره شاد و برخورد مناسبش با دیگران، رایحه خوبی از حضورش به یادگار میگذاشت. روحش شاد باد.»
محمد حسین ناصربخت: داشتههای ما نتیجه زحمات احمدی است
محمد حسین ناصربخت، پژوهشگر و مدرس دانشگاه هم ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت این هنرمند پیشکسوت بیان کرد: «مرتضی احمدی یکی از برجستهترین بازیگران و پیشپرده خوانان دهه ۲۰ خورشیدی بود. او از جمله افرادی بشمار میرفت که با فرهنگ مردم ایران و تهران آشنایی داشت. او پاسدار فرهنگمان بود.»
او ادامه داد: «در طی سالهای اخیر، احمدی از جمله کسانی بود که داشتهها و تجربیاتش را ثبت و ضبط کرد و در این راه همت بسیاری را به کار بست. اکنون بخش عمدهای از داشتههای ما نتیجه زحمات این هنرمند بزرگوار است. او در این زمینه دانای کامل به شمار میآمد و احاطه بسیاری به فرهنگ مردم داشت.»
ناصر بخت در گفتوگو با سایت ایران تئاتر خاطرنشان کرد: «موسیقی ضربی تهران، از جمله بیات تهران که در موسیقی ما ثبت شده است، به همت مرتضی احمدی شناخته شد. از دیگر سو، او بازیگر بسیار برجستهای بود که در دورههای مختلف جشنواره بینالمللی آئینی سنتی، در کنار ما بود و تجربیات خود را در اختیارمان قرار میداد. ما هنرمند بزرگی را از دست دادیم.»
جواد انصافی: هنرمندی بیهمتا بود
جواد انصاری، بازیگر و کارگردان تئاتر و تلویزیون نیز در باره مرتضی احمدی به خبرنگار سایت ایران تئاتر گفت: « او یکی از بیهمتاترین ضربخوانهای تهران بود. ضربیخوانی و بحرطویلخوانی را هرکسی بلد نیست، اما مرتضی احمدیمرتضی احمدیر رادیو، بیات تهران میخواند و در این زمینه هم منحصر به فرد بود. خوشبختانه به درخواست شاگردانش، بسیاری از دانستههایش را کتاب کرد. جدا از کار بازیگری، در دوبله هم منحصر به فرد بود.»
او ادامه داد: «این اواخر، پسر من، امیرحسین، همیشه همراه ایشان به سر ضبط میرفت. ما همیشه همه سعیمان این بود که بتوانیم شاگردی این هنرمند پیشکسوت را بکنیم و من بسیار زیاد از او آموختم. این ضایعه را به تمام جامعه هنری تسلیت میگویم.»
مراسم تشییع پیکر زندهیاد مرتضی احمدی، روز چهارشنبه سوم دی ماه، ساعت 9 صبح از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار میشود.
5 استاد برجسته تئاتر به عنوان اعضای هیات مشاوران سی و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر انتخاب و معرفی شدند...
اسماعیل عالیزاد بیان کرد: در مراحل مختلف برگزاری سی و دومین جشنواره تئاتر فجر از تجربه و مشاوره هنرمندان بهره گرفتیم اما اکنون به مرحلهای رسیدهایم که نیازمند بهره گرفتن از مشاوره افراد کارآمد این عرصه هستیم.
وی ادامه داد: بنابراین طی احکامی 5 استاد برجسته عرصه نمایش به عنوان هیات مشاور انتخاب شدند. علی نصیریان، بهروز غریبپور، داریوش مودبیان، علی منتظری و یدالله آقا عباسی اعضای این هیات هستند.
دبیر سی و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر گفت: دانش و تخصصی که این اساتید طی سالها اندوختهاند در خدمت فستیوال هنری و بینالمللی تئاتر قرار میگیرد و جشنواره پربارتر از هر سال برگزار خواهد شد.
نمایشنامهنویس برجسته تئاتر کشور گفت: تئاتر برای پیشرفت نیاز به
برنامهریزی دارد مدیران فرهنگی باید به این مسئله توجه داشته باشند. آنها
از مشکلات این حوزه آگاهی دارند بنابراین با توانمندی باید در جهت رفع این
مشکلات گام بردارند...
به گزارش خبرنگار تئاتر ، انتخابات ریاست جمهوری و انتصاب حجت
الاسلام دکتر حسن روحانی تغییرات بسیاری را در جامعه با خود همراه داشت که
حوزه فرهنگ و هنر نیز از این قاعده مستثنی نبود، 4 شهریورماه علی جنتی؛
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حکمی علی مراد خانی را به عنوان معاون امور
هنری انتخاب کرد. از همین رو هنرمندان عرصه های مختلف، انتظارات و
پیشنهاداتی را برای راهبرد مدیریت جدید مطرح کرده اند.
علیرضا نادری نمایشنامه نویس مطرح تئاتر در این باره بیان کرد: سالها است که به دنبال بقای تئاتر هستیم پس ابتدا
باید این بقا تضمین شود و بعد همانند سایر فعالیتها برنامه ریزی در این
حوزه انجام شد.
این نمایشنامه نویس تئاتر گفت: تئاتر برای پیشرفت نیاز به برنامهریزی
دارد مدیران فرهنگی باید به این مسئله توجه داشته باشند. مدیران فرهنگی از
مشکلات این حوزه آگاهی دارند بنابراین با توانمندی باید در جهت رفع این
مشکلات گام بردارند.
نادری عنوان کرد: ابتدا باید جایگاه هنر نمایش در سیاستهای فرهنگی کشور
مشخص شود. اینکه نمایشی به روی صحنه میرود به معنای جریان تئاتر نیست هر
جریانی منشا و هدفدار است پس باید دید منشا، مسیر و هدف تئاتر چیست و سپس
این موارد در برنامهریزیهای مدیران فرهنگی عرصه هنر مشخص شود در این صورت
به جایی خواهیم رسید.
به گزارش خبرنگار تئاتر ، این هنرمند که جزو
باسابقهترین نقالان ایران بود، حدود نیم ساعت پیش در بیمارستان "مدائن"
تهران درگذشت.
مرشد ترابی که در خانوادهای تعزیهخوان تولد یافته و فعالیت در عرصهی
نمایشهای سنتی و آیینی را از کودکی و با شبیهخوانی آغاز کرده بود، با
شاگردی در محضر اساتید هنر نقالی مکتب تهران، به یکی از برجستهترین اساتید
در رشتهی نقالی تبدیل شد که شیوهی شاخص و ویژهی خود را در این زمینه
داشت. او که عمری در زمینهی احیای این هنر، ترویج فرهنگ ملی و خدمت به
شاهنامهی فردوسی زحمت کشید، امروز در سن 78سالگی درگذشت. او مدتها از
بیماری سرطان رنج برد و در یکی دو هفتهی گذشته، در بیمارستان "مدائن" تحت
درمان بود.
مرشد ولیالله ترابی سفیدآبادی متولد سال 1315، نقال و نویسنده بود که چندبار مقام اول نقالی را در کشور کسب کرد.
در آستانه سال نو حضرت آیت الله اعرافی امام جمعه میبد پیامی را همراه با نکاتی اصولی و راهبردی صادر کردند. خوب است که هنرمندان در فعالیت هنری سال جدید رهنمودهای ایشان را به کار گیرند .
به گزارش نارین نیوز متن پیام نوروزی ایشان به شرح زیر می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
سال نو و فصل رویش گیاه و طبیعت و بیداری فطرت و فضیلت را گرامی میدارم و به مردم شریف و بویژه فرهیختگان، فرهنگیان، فرزانگان و جوانان ارجمند تبریک میگویم و بر همه پیامبران، امامان، صالحان، شهیدان و بویژه سرور زنان جهان و الگوی پاکیها و پایداریها حضرت زهرا (س)، درود میفرستم...
نوروز، همانطور که پیک بیداری طبیعت و نوزایی دشت و دمن و شکوفایی درخت و سبزه است، برای عارفان و هوشمندان الهامبخش نوزایی روان و نوسازی جان و بیداری وجدان و وصل جانان است، و همانگونه که ما به تفریح ، تفرج ، شادی و صفای طبیعی نیازمندیم، به صفای معنوی و شادی عرفانی و شکوفایی روحی نیاز مبرم داریم، نوروز صاحبان خرد و معرفت در درک حقیقت هستی و شیدایی در برابر مقام ربوبی و دلدادگی به لذتهای معنوی و بهرهگیری از تجربههای عرفانی،معنا مییابد و از اینرو است که “عارفان هر دمی دو عید کنند” و در نگاه آنان هر دم این جهان نو میشود و از جهان غیب فیض حیات میبارد، باید در این فصل نو و سال جدید از یک سو آداب پسندیده مهرورزی و نوعدوستی و مهربانی و دیدنیها و دوستیها و دستگیری از نیازمندان و تقویت روابط خویشاوندی و شهروندی و برادری دینی و ایمانی را، زنده نماییم و تعالی بخشیم و از سوی دیگر و با نگاهی فراتر و از افقی برتر در مبارزه با آسیبهای درونی و فریبهای شیطانی و حجابهای ظلمانی بکوشیم و زندگی نوین اخلاقی و معنوی و زیستی عرفانی و ایمانی آغاز نماییم و دل و جانمان را با تابش انوار بندگی خداوند، روشنی بخشیم و از شادی و لذتهای مادی و گذرا، به بلندای خوشیها و شادیهای آسمانی پرواز کنیم و در پرتو این عید باطنی و نوروز معنوی میتوان خانواده و جامعهای سالم و دور از آسیبها و کژیهای اجتماعی و اخلاقی بنیان نهاد و مسیر استقامت در راه خداوند و مبارزه با پلیدیها و پایداری در سختیها و تداوم گفتمان اصیل اسلام ناب و انقلاب اسلامی و راه امام و شهیدان سرافراز، را پیمود.
عید راستین هنگامی است که جان و جهان و جامعه و خانواده و دل و روان همه، جامه کهنه آلودگیها و زشتیها را در آورد و لباس نو و فاخر پارسایی و خردورزی و فضیلیتهای الهی و انسانی بپوشد و اینهمه نمیشود جز با مدد قدسی و راهنمایی و سرپرستی انسان کامل و ولیالله الاعظم “ارواحنا فداه”؛ سالی سرشار از شادی و پیروزی و کامیابی را برای همه عزیزان درخواست مینمایم و با استمداد از فضل الهی نکاتی اصولی و راهبردی را یادآوری مینمایم و مسئولان و ادارات و و نهادها و بخش خصوصی و عمومی و مردم عزیز را به توجه و عنایت بدانها فرا میخوانم:
۱- اصالت فرهنگ، دین و اخلاق و معنویت در همه برنامهها و فعالیتها و نگاه اسلامی و ارزشی و انقلابی به همه اقدامات و تحولات.
۲- اهتمام به رویکرد برنامهریزی راهبردی و کلان و نگاه عمیق کارشناسی در همه بخشها.
۳- عنایت به اسناد راهبردی و کلان کشوری در حوزههای علمی و فرهنگی و سایر بخشها و نیز اسناد راهبردی استانی و بویژه سند راهبردی منطقه.
۴- طراحی و تدوین اسناد راهبردی بخشی در همه نهادها و سازمانها و ادارات و بخشهای عمومی و خصوصی.
۵- بازسازی و ارتقابخشی و نظام اداری با بهرهگیری از فناوریهای نوین و ارزشهای سازمانی و منزه از آسیبها و مبتکر و خلاق و منظم.
۶- بازسازی نظام شورایی شهرستان و اصلاح شوراهای مزبور و تقویت کارشناسی آنها و پایهریزی اتاقهای فکر فعال.
۷- بهرهگیری از توان بخش خصوصی و نهادهای مردمی و فعالسازی آن با تاکید بر بسیج و موسسات خیریه.
۸- بهرهگیری از استعدادهای برتر و ظرفیت نخبگان در همه برنامهها و برنامهریزی برای آن.
۹- عنایت به طراحی شهر سالم و آباد و پیشرفته و همکاری همه در این زمینه بر اساس مبانی نظری و ارزشی اسلام.
۱۰- توجه ویژه به مناطق وابسته به شهر و روستاها و حواشی شهر بویژه مناطق جدید.
۱۱- تهیه سند مبارزه با فقر و فاصله طبقاتی و آسیبهای اجتماعی و اخلاقی و خانوادگی و اجرای آن و عنایت به طبقات محروم و مستمند و آسیبپذیر و حمایتهای لازم از آنان براساس عدالت محوری.
۱۲- شکلگیری منظومهای از نهادهای علمی و دانشگاهی و حوزهای و فرهنگی و آموزش و پرورش هماهنگ و پیشرفته و پویا و خلاق بر اساس پژوهشمحوری و تربیتمداری و ناظر به نیازهای اجتماعی با رویکرد کلان استانی، ملی و فراملی و سرآمد در شاخصهای توسعه، و پیگیری برنامه های سخت افزاری و نرم افزاری در زمینه توسعه و ارتقای واحدهای دانشگاهی و پژوهشی و حوزهای.
۱۳- توسعه و تکمیل و اصلاح زنجیره صنایع دستی و ماشینی و پیشرفته بر پایه اصل صنعت دانش بنیان، جامعه محور، پاک، برتر، کارگرمدار، منظومهای ، مستقل، صادرات محور، معنوی و فرهنگی.
۱۴- تعالی و توسعه رسانههای مکتوب و مجازی و هنری بر پایه اصول مردمی، اسلامی، انقلابی، ناظر به مشکلات، آسیبشناس، هوشمند، با بصیرت، معالجهگر و هدایتگر.
۱۵- بازسازی و تعالی و پویایی نهادهای دینی و فرهنگی خلاق و فعال و هماهنگ و هدایتگر بویژه در زمینه مساجد و آموزشها و فعالیت های قرآنی بخصوص در زمینه حفظ.
۱۶- ارتقای کارکرد اصناف و بخشهای خدماتی بر اساس موازین اسلامی و اخلاقی و مردم مدار و توانمند و ماهر و خدوم.
۱۷- بهرهگیری از همه ظرفیتهای قانونی و رسمی و مردمی در راستای توسعه کشاورزی و باغات و پارکها و فضاهای سبز.
۱۸- عنایت همگانی به همبستگی اجتماعی و هدایت و نظارت عمومی و ارشاد و راهنمایی همگانی و احیای فریضه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر و احیای فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت.
۱۹- ارتقای بصیرت و مشارکت سیاسی و شناخت و شناساندن گفتمان انقلاب اسلامی با رویکرد تمدن اسلامی و نقش برجسته انقلاب و ایران اسلامی و مشارکت هوشمندانه در انتخاباتهای ریاست جمهوری و شوراها.
۲۰- اهتمام جدی به مقوله محیط زیست و هوای سالم از سوی همه مردم و بویژه از سوی صنایع.
۲۱- توجه اساسی به مواریث فرهنگی و تاریخی و گردشگری اسلامی و سالم.
۲۲- تأکید بر عدالت در بهداشت و درمان و ارتقای کیفیت خدمات بهداشتی و درمانی و تکمیل طرحهای نیمه تمام آن و تبدیل منطقه به قطب درمانی ملی و فراملی و حرکت به سمت دانشکده علوم پزشکی جامع.
۲۳- افزایش و ارتقای زیرساخت های خدمات شهری بویژه در زمینه فناوری های اطلاعاتی و مبلمان شهری.
۲۴- طراحی و پیگیری درآمدزایی و افزایش بودجه های بخش های خدماتی بویژه شهرداری و تکمیل طرح های نیمه تمام و پایه ریزی و آغاز چند طرح مهم از جمله ورودی ها و خروجی های شهر.
۲۵- در حوزه ورزش و جوانان گامهای بلندی برداشته شده است اما به هیچ نحو کافی نیست و انتظار می رود با همت والای مسئولان و بخش خصوصی شاهد تحول و در خشش بیشتر در این زمینه باشیم.
۲۶- تکمیل زنجیره دستاوردهای مهم سال ۱۳۹۱ در بخش تقسیمات، صنعت، دانشگاهی و… .
۲۷- اولویت بخشی به رویکرد فرهنگ مقاومت و اقتصاد مقاومت در همه برنامهها و زمینهها و نیز شعار سالی که رهبر ی معظم اعلام خواهند فرمود.
بی گمان میهن اسلامی میتواند به قلههای بلند پیشرفت و عدالت دست یابد و در این میان استان یزد با ظرفیتهای فراوان و شهرستان میبد با استعدادهای ممتاز شایسته دستیابی به سرآمدی و الگو شدن خواهد بود و پیمودن این راه با عنایات الهی و همتهای والا و توکل بر خداوند متعال میسر خواهد بود.
با آرزوی شادکامی و کامیابی و توفیقات الهی برای مردم عزیز بویژه جوانان برومند و مسئولان محترم و با آرزوی شفای جانبازان عزیز و بیماران ارجمند بویژه شفای کامل و عاجل دوست گرامی و نماینده الگو و خدوم حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای یحیی زاده “سلمه الله”.
والسلام علیکم و رحمةالله علیرضا اعرافی – امام جمعه میبد
پرویز پرستویی :چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ مگر من بازیگر میتوانم درباره سیاستهای سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟
گفت وگوی خواندنی الهه خسروی یگانه با پرستویی :صادقانه بگویم همدیگر را دوست نداریم!
آقای میر اعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند ؟
الهه خسروی یگانه: یک سالی هست که آدمها پرویز پرستویی را به جای آنکه روی پرده سینما ببینند در مسیر کوهنوردی کلک چال و توچال میبینند. او این روزها ترجیح میدهد به جای بازیگری از سینه کوه بالا برود تا از آن بالا به تهران نگاه کند. او «حاج کاظم» وار پای آرمانهایش ایستاده است. هنرش را وسیله امرار معاش نمیکند و به هر فرصتی پاسخ مثبت نمیدهد. انگار که بخواهد این بار به جای «عباس»، سینما را نجات دهد. ولی همه ما میدانیم که او قهرمان تنهایی است. همانطور که «حاج کاظم» بود. به فکر بالا بردن آمار بازیگریش نیست و ترجیح میدهد اعتبارش را برای آدمهای بینام و نشانی خرج کند که نیازمند یاریاند. گفت و گو با پرویز پرستویی اتفاق خوبی بود. لااقل این امید را زنده کرد که هنوز چراغی روشن است:
آقای پرستویی از ساخته شدن و پخش سریال «آشپزباشی» پنج سال گذشته است و شما طی این پنج سال فقط در سه فیلم بازی داشتید. این کمکاری ناشی از چیست؟ حتما یادتان هست آخرین فیلمی که من کار کردم فیلم «بیست» بود. پس از آن 16 ماه درگیر سریال «آشپزباشی» بودم و بعد در سه فیلم بازی کردم؛ «1359»، «خرس» و «من و زیبا».
سه فیلم در پنج سال کم نیست؟ همیشه همین طور بوده؛ یعنی من هیچ سالی دو فیلم کار نکردهام. همیشه هم در نهایت از بین پیشنهادها، یکی را انتخاب کردهام که به نسبت فیلمنامههای دیگر وضعیت بهتری داشته است. چون بههرحال بضاعت نوشتاری و سناریونویسی سینمای ما در یک حد مشخصی است و نباید از آن بیشتر از بضاعتش انتظار داشت.
اما پیشنهاد که زیاد داشتید؟ من بازیگرم، خوشبختانه بازیگری هم هستم که پیشنهادهای زیادی به من میشود، اما من هر پیشنهادی را قبول نمیکنم. نه قصد فخرفروشی دارم و نه میخواهم خودم را به رخ بکشم، اما این واقعیتی است که وجود دارد.
چرا پیشنهادها را قبول نمیکنید؟ چون دغدغههایی دارم که سالهای سال است با من بوده و هست؛ یعنی از زمانی که تئاتر را به صورت آماتوری آغاز کردم. آن موقع به ما یاد دادند که باید موثر باشیم. پیش ازهر شعار بیرونی که که میخواهیم برای مخاطب بدهیم، اول باید ببینیم چه اتفاقی در خودمان میافتد، و آیا این اتفاق با مخاطب ارتباط برقرار میکند یا نه؟ الان هم من به این دغدغهها پایبندم و بر همین اساس است که میگویم کم کار نبودهام.
پس شاید در این پنج سال انتخابهای خوبی نداشتهاید و این فیلمها دیده نشدهاند که این شائبه به وجود میآید؟ متاسفانه در حال حاضر و در سینمای ما، همه یاد گرفتهاند که به هم بپرند. اختیار هم از دست ما خارج شده است. از آن طرف و خارج از دایره سینما هم، شاهدیم که همه دارند راجع به حوزه سینما نظر میدهند. ما خودمان همدیگر را قیمه قیمه میکنیم و دیگران هم در این وضعیت در مورد همه چیز این سینما نظر میدهند. راستش را بخواهید، من از زمان سریال «آشپزباشی» به بعد بود که دیدم این مسئله چقدر دامنگیر سینمای ما شده است.
از سریال آشپزباشی راضی بودید؟ یک مشکلاتی با خود سریال داشتم. در واقع به حضورم در آن سریال نمره قبولی نمیدهم. بعد از سریال «زیر تیغ» تصورم از «آشپزباشی» چیز دیگری بود که به هرحال گذشت.
بعد از این سریال دوباره به سینما برگشتید. در واقع تصمیم گرفتم در این سه فیلمی که گفتم، بازی کنم. ببینید من همیشه در مورد کار خودم در سینما و تئاتر مثالی دارم که میزنم. میگویم نعوذبالله، من روی صحنه تئاتر خدا هستم. چون هیچ واسطهای بین من و تماشاگر وجود ندارد. میتوانم به تنهایی یک اجرا را به اوج برسانم یا آن را به زمین بزنم. بازیگری هستم که نفس به نفس تماشاچی بازی میکنم. اما در سینما معتقدم که من بنده خدا هستم. چون خدای من کسی است که پشت دوربین قرار گرفته است. اینجا من خودم را به کارگردان میسپارم، اما این خودسپردگی هوشمندانه است، و حد و مرز دارد. وقتی فیلمی را شروع میکنیم، اول ماجرا همه خیلی مهربان، شیرین و همدل هستند، همراهی نشان میدهند، ولی وقتی کار شروع میشود، دیگر کارگردان میشود قادر مطلق و من فقط یک بازیگرم. به صراحت بگویم هیچ فیلمنامهای نبوده که من آن را با فکر انتخاب نکرده باشم، چه آن موقع که تماشاچی مرا نمیشناخته و چه الان. هیج وقت به خاطر پول و دستمزد نقشی را نپذیرفتهام. فقط به این نگاه میکنم که ببینم فیلم چه میخواهد به تماشاگر بگوید. اگر جواب این سئوال را گرفتم تازه میافتم به دنبال اینکه حق خودم را از کار بگیرم. برایم مهم است که پیام فیلم دلنشین باشد و بعد ببینم که چی گیر من میآید. آیا خودم را تکرار نمیکنم؟ آیا از طریق آن میتوانم خودم را پیدا کنم؟ ته کار آیا یک جمله به من اضافه میشود؟ دقت میکنم ببینم در خود پرستویی به عنوان بازیگر اتفاقی میافتد؟ من از فیلم «بیست» به بعد، سه فیلم کار کردهام. فیلم «1359» را که آقای سالور پیشنهاد کرد نشستیم و با هم دربارهاش حرف زدیم. و خدا شاهد است فقط به خاطر آن جملهای که به من گفت: «مادرم سر سجاده برای این فیلم دعا میکند.» قبول کردم در فیلم باشم. خب من که فیلمنامه نویس نیستم، اما آن فیلمنامه را 9 بار بازنویسی کردیم. به هرحال بعد از این همه سال کار من برای خودم یک پارامترهایی دارم. تجربیات ما هم درنحوه مواجهه با اثر دخیل است. شروع کردیم به گپ زدن با کارگردان چون خلاقیتهای خوبی در فیلمنامه نهفته بود، ولی آن سناریویی که ساخته شد، حاصل 9 بار بازنویسی است که اتفاقا در خیلی جاها من برای تغییر پافشاری کردم. اما قرارمان با آقای سالور این نبود که نتیجه کار این چنین بشود. این فیلم خیلی سوژه بکری داشت که به اعتقاد من و خیلی از آدمهای شناخته شده اهل سینما، اصلا یک سوژه بین المللی بود. ولی واقعیتش سوژه حرام شد. آن اتفاقی که باید میافتاد، نیفتاد. من به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم تا به فیلم ادای دین کنم، ولی آن چیزی که ما دلمان میخواست، نشد.
نقدهایی که شد اذیتتان نکرد؟ در این فضا، ما سعی میکنیم نقدپذیر باشیم. الان هم میبینید که آنقدر نقدپذیر هستیم که همه دارند راجع به سینمای ایران نظر میدهند و این سینما را نقد میکنند.
و این نقدها مشکلات بسیاری را به وجود آورده است. بله، متاسفانه آن مرجعی که باید در حوزه سینما تصمیم گیرنده باشد، از بین رفته است. الان شنیدم که در جشنواره فیلم فجر، یک هیاتی از حوزه علمیه میخواهند بیایند و فیلمها را بررسی کنند. من سوالم این است که مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟ اصلا مگر چه کار کردهایم تا به حال؟ ما که نه میخواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی. مگر در همه این سالها کار نکردهایم؟ مگر سینما نداشتهایم؟ پس چرا باید مسئولان اصلی تصمیم گیرنده نباشند؟ چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ جایگاه همه این نهادها و همه این عزیزان البته محترم است. اما مگر من بازیگر میتوانم درباره سیاستهای سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟ پس چرا همه دارند راجع به سینما تصمیم میگیرند؟ 34 سال از انقلاب ما گذشته، آیا همیشه و در همه این سالها چنین ارگانهایی درمورد سینما تصمیم گرفتهاند؟ از زاویه دیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم باز باید بپرسیم که چرا وزیر ارشاد، مدیر کل نظارت و ارزشیابی، رییس سازمان سینمایی، شورای پروانه ساخت و... پای تصمیماتی که میگیرند نمیایستند؟ با این وضعیت، اصلا چرا پروانه ساخت به فیلمنامهها میدهیم، وقتی نمیتوانیم پای آن بایستیم؟ در همین ماجرای تجمعی که در مقابل وزارت ارشاد صورت گرفت، آقای سجادپور ایستاده بود پشت شیشه و تجمع انصار حزب الله را نگاه میکرد؟ آقا مگر شما با این عزیزان هم کیش و هم سجاده نیستید؟ پس چرا ساکتید؟ اگر فکر میکنید تصمیمتان برحق بوده و به آن اعتقاد دارید، پای حق و اعتقادتان بایستید. شما آقای سجادپور یک آدم فرهنگی هستید، پس جرات داشته باشید، بروید پایین، به آن برادر انصار بگوئید، برادر عزیز، دو دو تا میشود چهارتا، سینما هم این است، تصویر و ایجاز. این هنر چنین شرایطی را دارد و باید هم داشته باشد. اما شما به جای این کارها میروی پشت شیشه میایستی و حتی شهامت و جرات این را نداری که بیایی پایین و با این آدمها نماز بخوانی. خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟
پس فقط ماجرا به نبود فیلمنامه خوب ختم نمیشود، این شرایط هم در بازی نکردن شما دخیل است؟ ببینید، از آغاز سال 91 تا همین حالا 30 فیلم به من پیشنهاد شده. بعضیها بد نبودند ولی از همان اول میدانستم که مجوز نمیگیرند و به ثمر نمیرسند یعنی در این شرایط چه کسی هست که بخواهد پای این فیلمها بایستد؟ تازه اگر این فیلمها مجوز ساخت هم بگیرند، کسی نیست که از آنها برای اکران دفاع کند. نه، من دیگر رکب نمیخورم. با موافقت اصولی هم نمیروم، فیلم بازی کنم. خیلیها به من میگویند تو بازیگری به این کارها چه کار داری؟ به تو چه؟ تو بازیات را بکن پولت را بگیر. ولی در مورد خودم که دیگر میتوانم نظر بدهم و تصمیم بگیرم. با این شرایط من کار نمیکنم. شما نمیدانید ما در چه شرایط سختی فیلم «خرس» و «من و زیبا» را بازی کردیم. بازیگری که فقط جلوی دوربین رفتن نیست. ما اگر دنبال پول بودیم خب میرفتیم سراغ یک کسبی. استعداد و توانش را هم داشتیم و داریم. ولی من دلم به این خوش است که اگر میروم چله زمستان در فیلم «من و زیبا» بازی میکنم، این فیلم دیده میشود و خستگی از تنم بیرون خواهد آمد. حالا سوال من این است که چرا یک سال باید طول بکشد تا این فیلم اکران شود؟ این فیلم مگر چه اشکالی داشت؟ هر کس از هر طرفی یک چیزی میگوید. یکی میگوید در این فیلم، مسیحتش میچربد، یکی میگوید فلان مشکل را دارد. شورای صنفی هم که یک تکه کلام پیدا کرده «به احترام اربعین فیلم را اکران میکنیم.» آقا شما دیگر دم از اربعین نزنید. بین وزارت ارشاد و حوزه هنری همیشه تعامل خوبی بود. بعد این شورای صنفی آمده وسط و همه چیز را به هم ریخت. من اصلا این شورای صنفی نمایش را نمیفهمم. حوزه هنری میگوید من صد تا سینما دارم و خودم تصمیم میگیرم که چه فیلمی در آن به نمایش دربیاید از آن طرف شورای صنفی میگوید شما حق چنین کاری را ندارید. مدام به هم توهین میکنند. بعد این وسط یک چیزهایی قربانی میشود که حقشان قربانی شدن نیست.
چی شد که بازی در فیلم «من و زیبا» را پذیرفتید؟ فیلم «من و زیبا» یک سال طول کشید تا بتواند اکران شود. بعد دیدم که آقای حسنپور در مجله «صنعت سینما» مصاحبه کرده که ما این فیلم را با دست خالی ساختیم. آقای کارگردان شما که پولت را گرفتی، ولی پرستویی هنوز پول نگرفته. من که سرمایه گذار نیستم. تازه این وسط یک عده هم به ما گفتند رانت خوار هستی.
ولی در پوستر فیلم اسم شما به عنوان سرمایه گذار آمده است. بله دیدهام. در کنار اسم آقای نوروزبیگی. او دولتی است من هم دولتیام؟ من نمیخواستم در این فیلم بازی کنم. وقتی به من آن را پیشنهاد دادند گفتم نه. این فیلم تماشاچی ندارد. دیگر بعد از این همه سال نبض بیننده در دستمان است. نه اینکه موضوع بد باشد. این از بد روزگار است که ذائقه تماشاچی را عوض کردهایم. ما بودیم که ذائقهاش را تغییر دادیم تا دیگر با این جور فیلمها ارتباط برقرار نکند. بهرحال موضوع متنفی شد. بعد از دو ماه آقای نوروزبیگی گفت یکی از دوستان قابل احترام ما عاشق امام حسین (ع) است و میخواهد کل فیلم را سرمایه گذاری کند. ما هم آمدیم وسط. گفتم بسیار خب. به احترام این آقا که عاشق امام حسین (ع) است ما هم در این فیلم شرکت میکنیم. چون بهرحال من که تهیه کننده نیستم. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمیکنم. بعد شنیدیم آن آدم انصراف داده است. اصلا من نفهمیدم آن آدم چه جور عاشقی بود که رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.
* به همین خاطر قبول کردید خودتان در این فیلم سرمایه گذار شوید؟ او رفت که من مجبور شدم سرمایه گذار شوم. وگرنه نه پدرم سرمایه گذار بوده نه مادرم. هر چه کارت هم داشتیم سوزاندیم. مطلقا از یک جای دولتی هم کمک نگرفتیم. اگر نهاد دولتی به ما کمک کرده بیاید اعلام کند. به من چه که هفت صبح بروم تنکابن شهردار را ببینم که لودر بگیرم؟
*مثل فیلم «1359» در بازنویسی فیلمنامه هم دخالت داشتید؟ میخواستیم برویم با کارگردان به یک تعاملی برسیم و بگوییم این اصلاحات انجام شود. ولی متاسفانه خیلیها در سینمای ما هستند که از قبل، فیلم را در ذهن خودشان ساختهاند و تمام کردهاند و شما هر کاری بکنی نظرشان عوض نمیشود. گفتیم جمع شویم دور هم و تیمی را ببندیم که بتواند این موضوع را برجسته کند ولی ما حتی مجال روخوانی هم نداشتیم. با شهاب حسینی و دریا آشوری تصمیم گرفتیم که دورخوانی داشته باشیم. بهرحال من با حاتمی کیا و تبریزی هم که کار میکردم حداقل یک ماه دورخوانی داشتیم ولی ما به هر حیلهای به هر لطایف الحیلی سعی کردیم کارگردان را راضی کنیم یک دور روخوانی بگذارد نشد که نشد.
*پس چرا این فیلمنامه را قبول کردید؟ یکی از علتهای اصلی که باعث شد من فیلمنامه «من و زیبا» را قبول کنم این بود که یک چیزی در سناریوی این فیلم وجود داشت که مرا به خودش جذب کرد. خیلیها بعدا به من گفتند مگر بیکار بودی و پیشنهاد نداشتی که رفتی این فیلم را بازی کردی؟ نه، پیشنهاد داشتم، اما برخلاف نظر دوستان این فیلم به نظر من اصلا عاشورایی نبود. من آن را اصلا عاشورایی نمیبینم. موضوع «من و زیبا» موضوع روز است. درگیری روحی و روانی که در تمام وجود آدمها هست دستمایه اصلی این فیلم شده. من احساس کردم سئوال فیلم سئوال من هم هست: چرا ما همدیگر را نمیبخشیم؟ چرا مدام با هم دشمنی میکنیم؟ چرا گذشت نمیکنیم؟ برایم این فیلم دقیقا مصداق همین وضعیت سینما بود. همین بحرانی که در آن خانه سینما و وزارت ارشاد و حوزه هنری و... همه به همدیگر پیچیدهاند. دیدم موضوعش چقدر مصداق دارد. آنجا یک آدمی یک خلافی کرده و میخواهد که بخشیده شود. ما میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان. خدا میبخشد بعد بنده خدا نمیبخشد. همین جوری است که ما دو سال است خون همدیگر را در شیشه کردهایم. خانه سینما شده خانه فساد و حکم اعدام زنها را میدهند و... آخر آقای سلحشور تو کی هستی که چنین حکمی میدهی؟ یعنی قوه قضاییه عقلش نمیرسد که به این چیزها رسیدگی کند؟ مگر زورگیرها را همین چند وقت پیش اعدام نکرد؟ اگر بفهمد در سینما آدم فاسد هست مگر تعارف دارد؟
یعنی به نظر شما گره اصلی این فیلم میتوانست بازگو کننده همه این مسائل باشد؟ بهرحال موضوع برایم جذاب بود. من اندازهام اینقدرها نیست. آدمی آه و دمی. نمیدانم فردا زندهام یا نه. این همه با آدمهای مهم کار کردم ولی ته تهاش یک چیزی در وجودم هست که تمامش را هنوز نتوانستهاند بیرون بکشند. این ادعا نیست. اشتباه نکنید. من با این موضوع درگیرم. سالهاست که درگیرم و دلم میخواهد یک نفر پیدا شود که بتواند از این پتانسیل به تمامی استفاده کند. آن گروهی که برای فیلم «من و زیبا» انتخاب شد خیلی گروه خوبی بود و پتانسیل بالایی داشت. الان هم بهرحال باز خوشحالم چون مضمون و محتوا حرف خودش را میرساند. قضاوت را اما میگذارم برای اهلاش. منتظرم ببینم بازخوردها چیست. شما از نقدهایی که شده باخبر هستید؟
به صورت پراکنده در اینترنت خواندم که بیشتر روی بازی شما تاکید شده بود که فیلم را به نوعی نجات داده است و مثلا گفته بودند شهاب حسینی هم در حد و اندازه همیشگیاش ظاهر نشده. خب این اصلا برای من خوشایند نیست. کاش جزو کسانی بودم که میگفتند خودم مهم هستم. من اما خودم را جزئی از یک کل میبینم. ظرفیتهای شهاب را همه ما میشناسیم و برای همه ما اثبات شده است. ولی در جریان این فیلم کسانی واقعا قربانی شدند. مثلا دریا آشوری ظرفیتش خیلی بالاتر از این حرفها است ولی بهش مجال داده نشد. اینها بچههایی هستند که تئاتر کار میکنند، فیلم میبینند، به مسائل روز آشنایی دارند، چرا باید این قضاوت درباره فیلم شود؟ شنیدن اینکه فیلم تنها به واسطه بازی من قابل تحمل است برای من افتخار نیست. ظرفیت بازی من خیلی بالاتر از این چیزی است که در فیلم میبینیم. اما فیلم قربانی شد. قربانی خودخواهیهای آدمهای تصمیم گیرنده. یک سال است که در جشنواره نمایش داده شده و تازه یادم هست که در همان جشنواره هم اجازه نمایش نمیدادند. حالا هم بعد از یک سال توپ را انداختن توی زمین ما تازه شورای صنفی اعلام کرده ما به خاطر احترام به اربعین تحریم را میشکنیم. انگار 1+5 را شکستهاند! شما اگر امام حسین (ع) میشناختید و با تمام وجودتان و دلتان او را دوست داشتید فیلم را از 40 روز پیش اکران میکردید نه اینکه ده روز مانده به جشنواره آن هم در حالی که دارند سینماها را آب و جارو میکنند تا جشنواره را شروع کنند فیلم اکران شود. فیلم قربانی شد و رفت. چه کسی میخواهد دست توی جیبش بکند و750 میلیون هزینه را بدهد؟ ولی این دوستان هنری ما در شورای صنفی بد رفتار کردند. برای من برخورنده است. شما با حوزه دعوا داری چرا سر ما منت میگذاری؟ الان از تهیه کننده میشنوم که اصلا اجازه اکرانها را نمیدهند. آخر چرا؟
برای شما آن موضوع نبخشیدن شخصیت «موسی» توسط مردم ده نکته اصلی بود؟ بله، بهرحال فکر کردم نقطه حساس این فیلم تاثیر گرفته از اتفاقات جاری است و چقدر نقل به مضمون است. این نبخشیدن چقدر جدی است. چه در بخش سینما چه در جاهای دیگر. یک انتخابات 88 اتفاق افتاد، هنوز پس لرزههایش هست. آقا همدیگر را ببخشید. تمام شد. این دولت تا عید و دو ماه بعد از عید هست و دیگر تمام. مگر نمیگوییم خدا، پس چرا تخطی؟ چرا از مسیر اصلی او خارج شدن؟ خود کسی که خالق بشر وحشم و انسان و زمین هست را فراموش کردهایم و از غیر او یاری میخواهیم.
به عقیده برخی این انتخابات 88 در حوزه سینما تبدیل به محملی شد برای تسویه حسابهای شخصی. یعنی آن گروهی که در سالهای گذشته به هر دلیلی در اقلیت بودند بعد از رسیدن به قدرت به اسم انتخابات 88 انتقام آن سالها را از بقیه گرفتند. اصلا اینها دعواهای قدیمی است. شما درست میگویید. این دوستان قرار بود کار دیگری بکنند. آقای شمقدری قرار بود کارگردان شود، سجادپور فیلمنامه نویس. میرعلایی هم تهیه کننده. چی شد که اینها پست گرفتند؟ حالا آقای میرعلایی میآید و میگوید بازیگرها 500-600 میلیون در سال درآمد دارند. نه آقا! از این خبرها نیست. اصلا آقای میرعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند؟ چهار ماه تمام رفتیم و آمدیم که بگذارند تقوایی فیلم «رومی و زنگی» را بسازد. نگذاشتند که نگذاشتند. من به آقای میرعلایی گفتم. گفتم فردای روزگار خدای نکرده اگر تقوایی بمیرد و من ببینم شما در صف اول ایستادهاید همان جا بلند خواهم گفت باعث قتل تقوایی شما هستید. شما تقوایی را کشتید.
*حالا با این شرایط میخواهید چه کار کنید؟ قصد کار کردن دارید یا ترجیح میدهید فعلا به کوهنوردی ادامه دهید؟ من عاشق کار کردنم. حق ندارم کار نکنم. یک زمانی هست میگوییم ای بابا من فقط هنرپیشهام، بگذار دو زار گیرم بیاید ولی خاک بر سرمن پرستویی که اگر بخواهم از این راه خرجی زن و بچهام را دربیاورم. من اگر قرار است دیده شوم که خب به اندازه کافی دیده شدهام. دوستان لطف داشتند، جایزه گرفتم. یک جاهایی هم نقد شدهام که هیچ اشکالی ندارد. من با نقد بزرگ شدم. کار کردم که نقد شوم. مدام خودم را زیر ذره بین گذاشتهام تا اشکالاتم را رفع کنم. مگر میشود بیایم بگویم روی دست من مادر نزاییده. من بهترین بازیگر دنیا هستم؟ نمیشود این طور گفت، چون کار بعدی مشخص میکند که من چه کارهام. شاید در کار بعدی با سر زمین بخورم. بازیگری ته ندارد. همین شهاب این همه در فیلمهایش دیده شده. یعنی ظرفیت شهاب همین قدر است؟ نه، نگذاشتند که بدرخشد. نتوانستیم. من دلم نمیخواهد کم کار باشم. از سال 91 تا به الان حتی در یک فیلم هم بازی نکردهام ولی بیاغراق هفتهای یک پیشنهاد داشتهام. ولی آخر چه اصراری است؟ که آمارم بالا برود؟ خیلی مضحک و خنده دار است که فقط داریم آمار میدهیم. مدام مینشینند و میگویند دوستان در گذشته اینقدر فیلم ساختند ما اینقدر ساختهایم. آقا! کیفیت کار را به من نشان بدهید. چه دستاوردی داشتهاید؟ نمیگویم دستاوردی نبوده ولی اندازه ما اینقدر است؟ من عاشق کار کردنم. تنها کسی هستم که در شرایط سخت عاشقانه کار کردم. مثلا «موج مرده» که بخش اعظمی از آن اصلا در آب ساخته شد.
یا روبان قرمز! بله، در آن فیلم خدا شاهد است دوستان میآمدند میگفتند میخواهیم به حاتمی کیا اعتراض کنیم که آف بدهد ولی شما را که میبینیم منصرف میشویم. در من دنیایی از انرژی است. از این بیکاری متنفرم ولی وقتی بیکارم دچار انزوا نمیشوم. افسرده نمیشوم. یک دفعه میروم سراغ کوهنوردی. من دوست دارم کار بکنم. میآیند به من میگویند: استاد! ماشاءالله هم که دیگر به همه میگوییم استاد. متنفرم از این لغت. چون استاد یک تعریفی دارد. من خودم میفهمم که استاد نیستم. استاد کسانی هستند که از این عرصه حذف شدند. آنها نیستند که ما شدیم استاد. خلاصه میپرسند استاد! این روزها چه کار میکنید؟ میگویم: هیچی! جواب میدهند پس مشغول استراحید! چه استراحتی؟ من آن موقع که روی صحنه جان میکنم دارم استراحت میکنم. حالا خرج زندگی و خرده فرمایشها و بدهکاریها هم هست. ولی به خاطر این چیزها تن به هر کاری نمیدهم. بالاخره این به به و چه چهها، این اقبال مردم نسبت به آدم باید یک جایی خرج شود.
سرپرست گروه تئاتر جوان شهرستان میبد با اشاره به مشکلات شدیدی که در امر حمایت از تئاتر چه از طرف مسئولین و چه از طرف برخی خانواده ها در میبد وجود دارد ، اظهار تأسف نمود و گفت :
بازیگری روحی است که در پیکر بی جان نقش دمیده می شود ؛ جان می گیرد ؛ جان می بخشد و ماندگار می ماند ؛ پس هرگز فنا نمی شود . هر روز که می گذرد تجربه ای ؛ خاطره ای و اندوخته ایست برای فردای ما که به آن آینده می گویند . پس دیروز گذشته است و چراغی برای راه آینده که اشتباهات را - که به آن بی راهه می گویند - فردا تکرار نکنیم ... هنری که در امتداد ارزشهایش حرکت کند هنری است رهایی بخش که سرچشمه در نور و عشق دارد و به دریای عقل و معرفت راه می گشاید . مسئولیت هنرمند تنها در برابر فرهنگ ملی و قومی خودش نیست ، بلکه مسئولیتی الهی و جهانی دارد .
این وظیفه ماست که همواره قدردان و سپاسگذار تلاش و خدمات هنرمندان عرصه تئاتر باشیم که صحنه هایی از تاریخ و فرهنگ و هنر ایران زمین به نام آنها رقم زده شده و اکنون دست آنها از این دنیا کوتاه است . ما باید همچون گذشته هنرمندان بزرگی را در این عرصه تربیت کنیم و تحویل اجتماع دهیم و این امر نیازمند یک برنامه ریزی حساب شده و طولانی است .
متاسفانه جامعه هنری ما جزو محرومترین اقشار هستند . در جامعه به دیگر شغلها بها داده میشود، اما هنرمندان زمانی که از دنیا می روند ارزشمند میشوند و همه یاد آنها میافتند که این موضوع فایدهای ندارد. اگر هنرمند در دوران حیات خود از اعتبار و زندگی مناسب برخوردار نباشد، نمیتواند اثرآفرین باشد و برگ زرینی از تاریخ را به اثر هنری خود اختصاص دهد. سرپرست گروه با بیان اینکه هنرمندان برجسته بسیاری در شهرستان میبد زندگی میکنند، ابراز داشت: این افراد به هنرمندان برجسته کشور و حتی جهان پهلو میزنند و میتوانند برتر از آنها باشند. سرپرست گروه عنوان کرد: نبود امکانات مناسب برای اظهار وجود و شکست نفس بیش از اندازه موجب ناشناخته بودن هنرمندان میبدی شده است. و مسئولان باید هنرمندان برجسته شهرستان را شناسایی کنند و توجه ویژهای به آنها داشته باشند. هنرمندان مطرح مقیم در شهرستانها با حضور در جشنواره ها و اجراهای خارج از شهرستان میتوانند اظهار وجود کنند و هنر خود را در معرض دید قرار دهند.وی با اشاره به امکانات و امتیازهای ویژهای که در تهران وجود دارد، بیان داشت: مسئولان پایتختنشین از هنرمندان تهران برای حضور در اجراهای خارج از کشور دعوت میکنند در حالی که هنرمندان مقیم شهرستانها نیز باید در این برنامه حضور یابند. مسئولان باید قدردان هنرمندان اثرآفرین و باارزش باشند و راهکارهایی را ارائه کنند که این قشر دغدغه امرار معاش نداشته باشند.
سرپرست گروه تئاتر جوان در پایان گفت : قدردانی می کنم ...
قدردانی می کنم ... اینک تلاش و همت شما هنرمندان قدیم و جدید گروه تئاتر جوان را هزاران سپاس که با سرانگشتان احساس و تفکر نقش آفرین پرده های نو در عرصه هنر گشتید و پنجره های رو به افق را با خرد خود گشودید تا روشنایی به فردای نوین هموار گردد .
با قدردانی از ذوق ظریف ؛ همت والا و احساسات لطیف شما در آفرینش نقشی که در نمایش های : خاطرات جنگ(1377) ؛ بانوی نمونه (1378) ؛ مادر (1379) ؛ بی معنی ترین حرف زندگی ام (1380) ؛ سوگ یتیمان علی (ع) (1381) ؛ درّ شب چراغ (1382) ؛ گیسوی پریشان چو شمشاد (1383) ؛ مادر من (1384) ؛ پرواز پرستوهای مهاجر (1385) ؛ پشت صحنه کار ما (1386) ؛ عاشورائیان (1386-1387) ؛ سحوری (1387) ؛ عشق برای وطن (1388) ؛ باغچه ننه بلقیس (1389) ؛ سوگ یتیمان علی (ع) ( از سال 1385 الی 1391) ؛ شاپرک خانم (1390) ؛ قطار جنوب (1390) ؛ زیر خاکی (1391) ؛ سی مرغ سیمرغ (1391) و ... که هر کدام مسئولیتی به عهده داشتید و در جشنواره ها نیز مقام های بازیگری و کارگردانی به دست آوردید که به حق شایسته شماست و بنده از طرف خودم و هیئت نظارت گروه تئاتر جوان و کلیه عوامل تبریک می گویم . به امید روزی که شایستگی شما را در سکوهای بالاتر هنر این آب و خاک شاهد باشیم . به پاس سالها خدمت به عرصه تئاتر این کشور و با امید به اینکه در ادامه راه پربارتر و با نگاهی سرشار از زیبایی و مهر حضور پررنگی در عرصه هنر داشته باشید . قدردان شما هنرمندان عزیزم (هرچند که زمانی می گذرد اما دیر نشاید ) میباشم . اعتراف می نمایم چیزی برای سپاس در برابر این همه بزرگواری و منش شما ندارم ؛ اما این پیام قدردانی بهانه ای شد تا سپاس ؛ تبریک و قدردانی خویش و هیئت نظارت گروه تئاتر جوان را به خاطر کلیه زحمات ؛ مشکلات ؛ سختی ها و کاستی ها که در گروه تحمل کردید به عرض برسانم و سرتعظیم فرود آورم . امیدوارم روزی شما را در فتح قله های هنر این مرز و بوم شاهد باشم .
واقعا قدردان شما هنرمندان عزیز هستم که در بدترین شرایط آن هم در شهرستان میبد که با برخورد بسیار بد مسئولین و مردم عاشقانه در این عرصه گام برداشتید و باید گفت یکی از بهترین لحظات عمر خود را وقف تئاتر کردید ... به زخم زبان ها توجه نکنید به بدگویی و تهمت ها توجه نکنید ... اینها همانهایی هستند که می گویند غیبت نکنید ، تهمت نزنید و ... اما خودشان عمل نمی کنند ... اینان کور خودند و بینای مردم ... پس شما عاشقانه ادامه دهید و اجازه ندهید کوردلی های دیگران باعث از بین رفتن این هنر شود نگذارید آنها به اهداف پلیدشان برسند و با گفتن یاعلی راه درست را زیر سایه ولایت و رهبر محبوبمان ادامه دهید . مطمئنا راه حق دیر یا زود به نتیجه خواهد رسید ... الله یارتان ... یاحق ...
این زبان لال است در وصف آن استاد و این قلم توان بازگویی محبت های آن پدر را ندارد ، استاد سمندریان نه تنها پدر من ، بلکه پدر همه ی تئاتری هاست ....
حمید سمندریان در اردیبهشت سال ۱۳۱۰ در تهران زاده شد. فعالیت تئاتریش را حین تحصیل در دورهٔ متوسطه آغاز کرد. او در کلاسهای تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی شرکت کردهاست که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره میشد. سمندریان همچنین ویلون مینواخت و از شاگردان محمود ذوالفنون، برادر بزرگتر جلال ذوالفنون بود.
وی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دورهٔ مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند اما بعد از آن به کنسرواتور عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ وارد شد. برخورد با تئاتر آنقدر برایش جذاب بود که مجالی برای موسیقی نمیگذاشت و به همین دلیل برای همیشه از موسیقی خداحافظی کرد. سمندریان طی شش سال به صورت آکادمیک تحت آموزش ادوارد مارکس که یکی از استادان برجستهٔ تئاتر بود اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و همزمان در آلمان به صورت حرفهای مشغول به کار شد. وی پس از پایان این دوره به دعوت ادارهٔ هنرهای نمایشی دراماتیک ادارهٔ کل هنرهای زیبای ایران به کشور برگشت و بهسرعت نمایشنامهٔ دوزخ یا در بسته اثر ژان پل سارتر را در تالار نوبنیاد همین اداره به روی صحنه برد و فعالیتهای خود را به شکل پیوسته در عرصهٔ تئاتر ادامه داد؛[۵] همچنین با همکاری مهدی فروغ به تأسیس هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک که وابسته به هنرهای زیبای کل کشور بود دست زد.
پس از آن حمید سمندریان به دعوت مهندس هوشنگ، مهدی برکشلی و با همکاری مهدی نامدار دانشکدهٔ تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشتند و کار تدریس را بدون وقفه تا پایان عمر در دانشگاههای تهران و کلیهٔ دانشگاههای تئاتری ادامه داد. در سال ۱۳۷۳ به تأسیس کلاسهای آزاد بازیگری و کارگردانی دست زد که هنرجویان بسیاری از آنجا دانشآموخته شدند و به عرصهٔ حرفهای هنر وارد شدند.
درگذشت
حمید سمندریان که از بیماری سرطان کبد رنج میبرد، حدود ساعت ۵ صبح روز پنجشنبه ۲۲ تیرماه در سن ۸۱ سالگی در منزل خود درگذشت. این اتفاق در حالی افتاد که همراهان و شاگردان همیشگیاش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استادشان، بار دیگر اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» را که او سالها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و پیام دهکردی پاییز امسال به صحنه ببرند و حتی بخشی از تمرینات اولیهٔ این نمایش نیز در منزل شخصی او آغاز شده بود.
سمندریان که در تمام این سالها حسرت اجرای «زندگی گالیله» را با خود داشت، آخرینبار در سال ۱۳۸۹ سرگرم ترجمه و کار بر روی این نمایشنامهٔ معروف برتولت برشت بود و قصد داشت اواسط تیرماه همان سال گروه بازیگران این نمایش را مشخص کند تا براساس توافقات انجامشده با شهرداری تهران، «گالیله» را از بهمن سال ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۰ در تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه ببرد، اما این آرزو هرگز محقق نشد.
فعالیت هنری
تئاتر
سمندریان برخی از مهمترین متون نمایشی از نویسندگان شاخص ادبیات نمایشی غرب همانند فردریش دورنمات، برتولت برشت، آنتوان چخوف، اوژن یونسکو، آرتور میلر، ماکس فریش، ژان آنوی، تنسی ویلیامز، ژان پل سارتر و هنریک ایبسن را ترجمه و سپس کارگردانی کرد. از این منظر باید او را یکی از کارگردانان شاخص تئاتر در تاریخ تئاتر ایران به شمار آورد که سهمی جدی در آشنایی مردم و علاقهمندان تئاتر و نمایش با متون و آثار کلاسیک و برجستهٔ تاریخ تئاتر جهان داشتند.
سینما
سمندریان تجربهای هم در حیطهٔ سینما داشت و فیلم تمام وسوسههای زمین را در سالهای اولیهٔ دههٔ ۱۳۶۰ کارگردانی کرد؛ اما دیگر به سمت سینما نیامد؛ اگرچه همسرش، هما روستا از جمله بازیگران شاخص تئاتر و سینمای ایران بود و برای برخی از فیلمهایش جایزهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگری زن را هم دریافت کردهاند.
تأثیر و تأثر
بسیاری از هنرمندان مطرح ایران از شاگردان او محسوب میشوند؛ از این جمله عزتالله انتظامی، گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، کیومرث مرادی، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقیپور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، فریبرز عربنیا، امین تارخ، احمد ساعتچیان، محمد رحمانیان، محمدرضا جوزی، محمد یعقوبی، امیر جعفری، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، خسرو سینا، میرطاهر مظلومی، پیام دهکردی، پارسا پیروزفر، نوید فرید، شهاب حسینی، حامد کمیلی، حامد بهداد، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی، فرزاد حسنی، شهرام عبدلی، قطبالدین صادقی، علیرضا اشکان، حمید فرخنژاد، الیکا عبدالرزاقی، حمید میهندوست، آشا محرابی، حسام نواب صفوی، ایرجراد، انوشیروان ارجمند.
به باور بسیاری با وجودی که تئاتر نوین ایران توسط عبدالحسین نوشین بنا شده بود ولی در زمان سمندریان جدیتر شد. به طوری که تمام کسانی که از دههٔ ۱۳۴۰ به بعد در زمینه تئاتر در دانشکدههای تئاتر تهران تحصیل کردهاند از شاگردان سمندریاناند و در واقع کسی نیست که در عرصهٔ تئاتر ایران کار کند و به نوعی شاگردی وی را نکرده باشد.
حمید سمندریان در سال ۱۳۴۲ گروه تئاتری منسجمی بهنام گروه هنری پاسارگاد تشکیل داد که افراد گروه عبارتاند از: پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، پری صابری، اسماعیل محرابی، جمشید مشایخی، پرویز کاردان، محمد حفاظی، منوچهر فرید، ثریا قاسمی، اسماعیل شنگله، مهدی فخیمزاده.
نگاهی به نمایش ”پیکره های بازیافته” نوشته، طراحی و کار ”قطب الدین صادقی”
دکتر قطب الدین صادقی که همواره با روحیه پژوهشگری در صحنه حضور داشته است، این بار در "پیکره های بازیافته" به سراغ اسطوره ها و آیین های فراموش شده و مهجور ایرانی رفته که گویا این پیکره ها را برای اولین بار بر نقش برجسته های مکشوف دیده است.
این ایده آل است که بر پایه مستندات تاریخی بتوان تخیل کرد و به بازآفرینی گمشده های ذهنی خود پرداخت؛ چراکه مخزن و ریشه تمام اتفاقات ممکن ناخودآگاه ذهن است. این رویکرد درست منجر به خلق فضایی غریب و در عین حال آشنا خواهد شد. غریب از این منظر که در خودآگاه ما نبوده و آشنا به خاطر آنکه لحظه ای ما را به دورست ذهن مان پرتاب خواهد کرد. یعنی خالق اثر هنری ما را به دوردست های ذهن خواهد برد، سفری کشف و شهودی که تمام این ناشناخته ها را برای ما آشنا می کند. بنابراین آنچه دکتر صادقی به نمایش می گذارد، باعث مسرت و شادی می شود. یعنی فقط بازنمایی چند اسطوره و آیین نیست که تمام این حرکات و رفتارها در لحظه روح آدمی را شاداب می کند؛ چراکه فراغت خاطر هم ایجاد می کند. ما با گذشته خود همیشه همراه هستیم و انگار این گذشته چون راز و رمزی غریب در پس ذهن گرفتار است و شاید خلق اثر هنری است که این دنیای ریشه دار را بر ما آشکار می کند و این انبساط روح بانی اش هنر است.
دکتر صادقی فقط یک اثر هنری خلق نکرده که فراتر از آن انسان را به گذشته های دوردست می برد تا در بازیابی خود بیندیشد. این اندیشیدن بدون ملاحظات رایج است و هر کس بی پرده در بودن خود به کشفی درست می رسد. اینکه تا امروز هر آدمی چه پیشینه ای را به همراه داشته و در عین حال از آن به مرور زمان غافل مانده است، از جمله یادآوری های کلیدی و کاربرد "پیکره های بازیافته" است. اگر نبود که دکتر صادقی هم در آفرینش این نمایش ناموفق بود. آری، این گذشته با تمام رنج ها و سختی هایش زیباست چرا که میراث پدران و مادران ماست که چگونه در رویارویی با طبیعت جولان می داده و چگونه بر ترس ها و دلهره های رایج چیره می شده اند. چگونه طبیعت در خدمت و مددرسان انسان بوده و حالا جشن های سپاس از طبیعت در تدوام این خیر و برکت چقدر موثر بوده است. یعنی بده بستان دو سویه که زندگی را در مرکز ثقل بایسته ای قرار می داده است.
دکتر صادقی کلام و زبان را به کناری می گذارد تا با طراحی حرکت (کرئوگرافی) بتواند مثل یک رویای ناب در بازنگری این رفتارهای ناب و اصیل بکوشد و کوشیدن اش به نتیجه دل خواه و مطلوب نیز نزدیک شده است. چراکه بی اغراق و افراط به نکات و لحظاتی اشاره می شود که گویاترین وضعیت را برای انسان تداعی می کند. البته بخشی از این آیین ها همچنان موجود است و کارایی و کاربرد بومی و آیینی خود را حفظ کرده و بخشی نیز در گذر از زمان و تنگناهای متعارف و ناخواسته از بین رفته یا متلاشی شده است؛ اما صادقی لحظات در خور تاملی را ارائه می کند که در نهایت پرسش های دقیقی را برای دنباله گیری این ماجراهای زیبا فراهم می کند. یعنی تماشاگرش را مجاب می کند که همچنان به مطالعه و پژوهش بپردازد. چون این گذشته ناب، هویت هر ایرانی است و هر کسی در بازیافتن خود است که می تواند در این دنیای برهم ریخته بر ریشه های انسانی استوار و مستقر به زندگی و زیبایی های آن مسلط شود و این اشراف است که ما را به سکوی موفقیت ها پرتاب خواهد کرد. اگر ما به لحاظ تاریخی اینک متوقف شده و یا احساس عقب افتادگی می کنیم، به دلیل فراموشی این گذشته ناب و مفاخر ملی است.
حرکت حرف اول را در طراحی و میزانسن نمایش آیینی "پیکره های بازیافته" می زند. حرکتی که در جمع، معنا و تصویر می شود. حرکتی که در سکوت شکل گرفته و در همتایی با موسیقی و آواهای انسانی پیش می رود. مولد این حرکات، بدن است. بدنی که منبع و مرجع مکاشفه است و می خواهد از اسرار زمین و آسمان جویا شود. در این جستن و جستار، ارزشمندی طبیعت و فراطبیعت فراچنگ انسان قرار می گیرد. ناخواسته بدن بر بودن خود و دنیای خارج خودآگاه می شود. این آگاهی نجات بخش آدمی است، چون پیش گویانه بر مدار هستی اشراف می یابد و پذیرنده و پذیرای خوب و بد زندگی اش خواهد بود. حتا می تواند بر چیره شدن بدی ها مقاومت کند. مقاومتی که نه با شمشیر و سلاح که در خلوت و دعا و اجرای آیین و برگزاری نذر و نیاز ممکن خواهد شد. بنابراین هر آنچه در صحنه اتفاق می افتد ریشه در ناخودآگاه دکتر صادقی دارد و این اتصال به گذشته دور از طریق این اثر نمایشی آیینی برای تماشاگر هم ممکن می شود.
آواهای درون دلالت آشکار به همان بیان خواسته های انسان دارد که همواره در امن و امان است. آرامش انسان یک آرزوی بزرگ است و این فراتر از رفاه مادی نیاز و ضرورت زندگی تک تک ما است. حالا این وضعیت از تولد تا مرگ تک تک ما را فراگرفته و اگر امروز ما بر آن آگاهیم ریشه در این جست وجوی آغازین دارد که در خلوت و جمع به برداشتی آیینی و اسطوره ای منجر شده است. به همین خاطر ماه و خورشید، آب و باد و خاک عناصر کارآمد در زندگی، رفتارها و آیین های انسان پیش از تاریخ و مابعد آن دارد. هنوز هم این نگاه به طبیعت با ما هست و به همین خاطر بخشی از این رفتارهای کهن به اشتباه خرافه تلقی می شود؛ در حالی که واقعن خرافه نیست، بلکه بشر به تجربه به این نقطه رسیده که برای امنیت جان و مال خود رفتارهای کهنش را تکرار کند. آش پشت پا، آب پشت سر مسافر ریختن، گذر از زیر کتاب آسمانی، جشن عروسی، پرسه و سوگواری، شب یلدا و نوروز از جمله این آیین هاست که هنوز هم طروات و تازگی اش را حفظ کرده چون که از ضروریات زندگی بشر برای ایجاد تنوع و ضرباهنگ بوده است.
این حرکات ریشه در تصاویر سفالینه های ۱۲۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح دارد و این خود گویای مطلبی است که بسیار ارزشمند است و این که با یک نگاه دقیق و ظریف توسط یک هنرمند به صحنه امروز کشانده شده است. ریشه در دغدغه های سالیان دکتر صادقی دارد. او آگاه است که بخشی از این میراث کهن در حرکت های کردی محفوظ است و به همین خاطر بخشی از نمایش خود را بر اساس این حرکات، آواها و موسیقی کردی بازآفرینی می کند. بخشی هم ناخواسته و خلاقه تصویر می شود که ریشه در همان حالت های پیکره های مکشوف در سالیان دور را دارد. در این جا مسائل انسان در زمین و آسمان بازنمایی می شود؛ چراکه انسان تک ساحتی نیست و همین ابعاد مختلف است که تجلی گاه حقیقت وجودی اش خواهد بود. مثلن می تواند با چند خوشه گندم بیانگر جشن سپاس از کشت و کار باشد و در کنارش سماع دروایش کُرد است. یعنی هم سپاس به خاطر کشت و باروری زمین را می توان دید و هم حال و هوای درونی انسان برای رسیدن به آرامشی که در پیوند با آسمان متجلی خواهد شد. حتا بخشی از این آیین به دامداری می¬رسد که سالیان سال است محل قوت روزانه و درآمد انسان این اقلیم بوده است. بر سر نهادن صورتک بزها و آتش گردانی گویای چنین مطلبی است. بنابراین زندگی با حرفه های متداول گره می خورد و در کنار کار، عشق و محبت انسانی هم سو می شود تا انسان فراتر از نیاز مادی اش هم مطرح شده باشد.
عقاب هم بیانگر بلندپروازی انسان است که می خواهد در فتح آسمان بکوشد. فتحی که گاهی منجر به شکست خواهد شد. شکار هم مطرح است که انسان نیاز به گوشت و قوت روزانه داشته است. مرگ هم بوده و آیین دفع تن آدمی که در دخمه هایی این آیین اتفاق می افتاده است. صدای نوزاد هم هست که در پس مرگ بر تداوم هستی آدمی تاکید می کند.